نویسنده : دارن شان ترجمه : کژوان آبهشت بی که چندماه گذشته را در خیابانهای لندن سرگردان بوده، با تعقیب علامتی قرمز رنگ روی درودیوار شهر، خود را به عمارتی بزرگ و درندشت میرساند. عمارتی که ساکنانی عجیبوغریب دارد! ساکنانی از جنس خود او! طولی نمیکشد که بکی میفهمد به جز خودش و زامبیهای مجتمع زیرزمینی، عدهای دیگر هم بعد از تبدیل شدن به زامبی، دوباره عاقل شدهاند و هوش و حواسشان برگشته است. دکتر اویستین، مدیر آن مجتمع، توضیحاتی به بکی میدهد که هرچند راهگشا هستند و اطلاعاتی در اختیارش میگذارد، اما جواب همه سوالهایش را نمیدهد. بی کمکم با بقیهی زامبیهای نوجوان آشنا میشود و مهارتهایی میآموزد که در این زندگی جدید به کارش میآیند. دکتر اویستین از او چه میخواهد و این امکانات را برای چه در اختیار زامبیهای عاقل و بامُخ قرار داده است؟
0 نظر