(جستارهایی در فرهنگ و ادب ایران) نویسنده : میرجلالالدین کزازی برشی از کتاب : چونان نمونه ای از مهر˚سروده های مولانا، بیت هایی از رازنامه ی او را که فرازنامه ی سوز و ساز و ناز و نیاز است، از دفتر نخستین باز می آورم. این دفتر، در سالیان دوری وی از شمس، در پیوسته آمده است. شوریده ی بلخی، گهگاه، به شیرینی و تلخی، در مثنوی، از شمس یاد می آورد و از روزگار پیوست و گسستش که یکی دلنوازِ اوست و دیگری دلگداز، در آن دم هایی که جان دامنش را برمی تابد و بویی از پیراهان یوسف گمگشته اش می یابد: خود غریبی در جهان چون شمس نیست؛ شمس جان باقی ست؛ او را، امس نیست. شمس در خارج اگرچه هست فرد، می توان هم مثل او تصویر کرد.
0 نظر