نویسنده : دانیل استیل ترجمه : هادی عادلپور یکی از گرم ترین روزهای پایانی تابستان بود. گیسوان طلایی او که پرتوی از یک سرخی دلنشین و چشم نواز نیز در آن موج می زد، با پریشانی بر شانه ها و صورتش ریخته بود، شانه عاجی را از میان کیف دستی اش بیرون آورد و به نرمی، موهای آشفته ای را که بر چهره اش پراکنده بود، کنار زد. شیارهایی که از اثر دندانه های شانه ظریف عاج، بر موهای زروش او پدید آمد، مانند سایر خطوط صورتش در نهایت جذابیت و زیبایی بود و...
0 نظر