نویسنده : صمد طاهری «شکار شبانه» نیز همچون دیگر مجموعه داستان درخشان صمد طاهری یعنی «سنگ و سپر» سالها در محاق ماند و بسیار کمتر از «زخم شیر» و «برگ هیچ درختی» دیده و خوانده شد. تکتک داستانهای این کتاب در عین واقعگرایی ناب مخصوص صمدطاهری، سرشار از شگفتی و خلاقیت ماهرانهی داستاننویسی چیرهدست هستند. خود طاهری بهرغم همهی تحسینها و ستایشهایی که نسبت به کتاب «زخم شیر» شنیده و جایزههایی که برای آن گرفته است، همچنان «شکار شبانه» را بهترین کتابش میداند و معتقد است بهترین داستانهایش را در این مجموعه گنجانده است. حال پس از ویرایش مجدد، همهی آثار داستانی این نویسندهی چیرهدست آبادانی تا امروز در کنار یکدیگر در شکلوشمایلی جدید و آراستهتر، منتشر شدهاند تا قضاوت دربارهی بهترین اثر طاهری به خوانندگان راستینش واگذار شود؛ قضاوتی که بهراستی بسیار دشوار است چرا که نویسندهی این داستانها لحظهای دربارهی کیفیت داستانهایش کوتاه نیامده و کمفروشی نکرده است. …. گفتم: «بابا، شهباز چیه؟» پدرم خندید. تو لیوان چای ریخت و دستم داد. گفت: «پازَنیه که از گله دور شده.» گفتم: «پازَن یعنی قوچ؟» دوباره خندید، گفت: «یعنی بزِ وحشی.» گفتم: «یاغی هم یعنی بزِ وحشی؟» گفت: «آره.» حَبه قندی به دهان گذاشتم و چای را آرام فرو دادم. گفتم: «تو این کوه فقط یه شهباز هس؟» گفت: «ده دوازده تا بود. حالا همین یکی باقی مونده. این از همهشون گندهتره.» گفتم: «چرا امنیهها خودشون نمیرن شکارش کنن؟» گفت: «چون خودشون شکارچی نیستن.» رفتم لیوان را گذاشتم تو خورجین. گفتم: «چرا خالهروشنَک گریه میکرد؟» سفیدی چشمهایش را به من دوخت. گفت: «خالهروشنک از رگوریشهی ما نیس. این یادت باشه.»
0 نظر