نویسنده : پائولو کوئلیو ترجمه : ایلیا حریری پائولو کوئیلو این بار خود را یکی از شخصیت های کتابش قرار داده است که به توصیه استادش جی در پی یافتن فرشته زمینی اش راهی می شود، او به دنبال صحبت با فرشته ها است تا اندکی در مسیر جادو پیش برود. پائولو در مسیر جست و جوی خود با والکری ها برخورد می کند، گروهی از زنان بیابانگرد که در بیابان باز شدن درهای بهشت را به مردم نوید می دهند. نویسنده در این کتاب صحنه هایی از زندگی واقعی خود را به تصویر می کشد و به نکاتی ظریف اشاره می کند که سبب پیش روی روند رشد فردی می گردد. گزیده ای از کتاب : صدایی در دوردست شنیدند. به زودی، اولین کامیون از آن جا می گذشت. شاید مردی که پشت پیشخان بود با بی حوصلگی، تخم مرغ ها و بیکن را کنار می گذاشت و بیرون می رفت تا بخشی از جهانی باشد که بیرون غذاخوری در تکاپو بود. تنها کاری که از او برمی آمد این بود که جهانی را که در حرکت است از دور تماشا کند. احتمالا دیگر حتا رویای این را نداشت که از رستوران بیرون بزند، سوار یکی از این کامیون ها بشود و به جای دیگری برود. به فضای ساکت و خالی آن جا عادت کرده بود.
0 نظر