نویسنده : پوروین محسنیآزاد زن که دست شوهرش در دستش بود گونه اش را به شیشه چسباند صخره ها با شیب تند و چهره ی عریان سر به سر روی هم سوار بودند نم اشک در لبه ی پلک های پایینش می لرزید چند بار پلک زد و ایوان خانه یی را که کنار جاده از تاریکی سر درآورده بود مواج دید...
0 نظر