نویسنده : غلامحسین دهقان حالتی توی چهره پیرمرد بود که توی سایه روشن های سیاه قلم روی کاغذ در نمی آمد.چهره پیرمرد هر لحظه داشت سرد و خاموش میشد و چیزی انگار ته مانده رنگی را که توی صورتش بود.می لیسید و به جای آن سفیدی سردی می دوید روی پوستش،گیج و منگ داشتم سعی میکردم چهره پیرمرد را با نوک مداد روی کاغذ سفید سنجاق کنم.
0 نظر