نویسنده : زهره مرشدی نگاهشان میکنم، از بیرون هر کدام از گوشهای و با خردهفرهنگی. ولی هیچکس حق قضاوتشان را ندارد، چون از قلب و احساسشان هیچ نمیداند. به ظاهر و حرفهای پر از شیطنتشان نگاه نکن. آنکه تندتر است و پرشور، گاه سرخوردهتر است و با نقابی، میپوشاند سرخوردگیاش را! هر کدام با کولهباری از رفتار اطرافیان و گاه فقط دنبال یک تکیهگاه و ذرهای عشق و نمیدانند که دست روزگار آنها را چنان کنار هم نشانده به تصادف که باید نقاب از چهره بردارند برای دوستی. یکی با کولهباری از تنش. دیگری پر از شور جوانی و عشق به زندگی و آن یکی به ظاهر آرام و اما با غمهای درونریز. شاید در پس آن همه شور و حرارت یک نفر تنهای تنها نشسته به دنبال تکیهگاهی برای درآمیختن همچون پیچکی پیچیده بر یال عشق برای گریز از تنهایی!
0 نظر