صفحه اصلی دسته بندی 0 سبد ورود/ثبت نام

مرگ خانم مگینتی (شمیز،پالتوئی،هرمس)

کد شناسه :49980

نویسنده : آگاتا کریستی ترجمه : مجتبی عبدالله‌نژاد هرکول پوآرو از رستوران ویئی گراندمر بیرون آمد و وارد سوهو شد. یقه پالتویش را بالا داد، ولی در واقع احتیاط می‌کرد و ضرورتی نداشت، چون شب سردی نبود. همیشه به خودش میگفت: «تو این سن باید خیلی مراقب باشم.» چشمهایش نشئه و کیفور بود. حلزون‌های ویئی گراندمر طعم دلپذیری داشت. در واقع پیدا کردن این رستوران خفه و دلگیر کشف بزرگی بود. مثل سگی که غذای سیر و مفصلی خورده باشد، زبانش را روی لبهایش کشید. دستمالش را از جیبش در آورد و سبیل آراسته‌اش را پاک کرد. بله. غذای خوبی خورده بود ... خب، حالا باید چه کار می کرد؟ تاکسی‌ای از کنارش گذشت و یک لحظه برایش ترمز کرد. پوآرو وسوسه شد که با تاکسی برود، ولی علامت نداد. تاکسی چرا؟ به هر حال زود به خانه می رسید و هنوز وقت خوابش نبود.

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر