نویسنده : سامانتا بروک ترجمه : فائقه مرتضویکرونی صبح یک روز زیبای زمستانی کلوچه توت فرنگی وقتی از خواب بیدار می شود، تمام شهر تمشک کوچولو را،زیر لحاف سفید و پشمالویی از برف می بیند. توت فرنگی گربه اش را صدا می کند: پیش پیشو! بیا ببین چقدر قشنگ است! چطور است به دخترها بگوییم بیایند بیرون با ما بازی کنند؟
0 نظر