و دیگران حکایت عشقی بدفرجام است. قصه تنهایی است و ترس. ترسی ابدی، ترسی زنانه، مبادا تنها بمانم، مباد هرگز لذت دوست داشتنی ودوست داشته شدن را نچشم. اما آنچه زن تجربه می کند نه عشقی راستین، نه احساسی غرور آفرین که بتوان آن را فریاد کرد و در حریم امن آن آسیان ساخت، بل فرو رفتن در دامچاله احساسی تند و گنگ و همراه با شرمساری است، دست بردن به کاسه دیگری و دزدیدن چیزی که سهم تو نیست. آیا به راستی این عشق بود یا تو با نیازی عنان گسیخته به آن نام عشق دادی تا سرانجام با فریب بزرگ رو به رو شوی و وانهاده و وامانده فریاد برآوری نه! نه! ا ین آن بود که می خواستم...
0 نظر