و اینک پاسخ من (ویل دورانت) به یک ناشناس: ناشناس عزیز، من از تصمیم شما به خودکشی در آینده، با خبر شدم. و تحتتأثیر مقدماتی که چیده بودید تا به نتیجهی خشونتباری برسید قرار گرفتم. اینکه حتی سادهترین فرد ممکن است دست به خودکشی بزند کیفرخواست مکفی علیه زندگی است که توجه هر محقق مسائل بشری را برمیانگیزد. صف خودکشی روزانه یکی از تلخترین واقعیاتی است که لازم است در یک فلسفهی صادقانه مدنظر قرار گیرد. وگرنه مرگ هریک از ما فقط یک رخداد زمانی و تقویمی است که برای طبیعت کمترین اهمیتی ندارد. «آدمها باید رفتنشان از این جهان را همچون آمدنشان به اینجا تاب بیاورند.» چیزی در تو که نظر مرا به خود جلب میکند منطق ظاهری است که برای توجیه یأسات آوردهای، و نتیجهگیری تماموکمالی که از کل زندگی و معرفت ارائه میدهی، و هر دو را، مثل «کتاب جامعه» در کتاب مقدس، نومیدکننده و عبث یافتهای. از شما میخواهم لحظاتی با من محاجه کنید. گرچه داستان آن پلیس را میدانم که پس از خواهش و درخواستهای زیاد، فردی را از اقدام به خودکشی برای لحظاتی منصرف کرد تا با هم گفتگوی منطقی داشته باشند، در آخر هر دو خود را از روی پل پرت کردند پایین. احتمال دارد من هم پس از بحث و گفتگو با تو در مورد ارزش زنده ماندن، بهجای قانع کردن تو خودم قانع شوم که مرگ جذاب و شیرین است، بههرحال شانس خود را آزمایش میکنم.
0 نظر