نویسنده : جان کری ترجمه : محمدامین جندقیانبیدگلی اون هر لحظه به خواب عمیق تری می رفت. تنفسش سنگین تر می شد. الان ما- خواهرانم، برادرم و من کنارش نشسته بودیم- یک روز بعد از تولد هشتاد و پنج سالگی اش فقط منتظر بودیم. تنفس پدرم شدیدا داشت سطحی می شد. در حالی که محزون و خاموش کنار پدر بودیم، مادر هشتاد و هفت ساله ام، کسی که بیش از شصت سال کنار مرد زندگی اش بود، توی خانه نشسته بود و...
0 نظر