نویسنده : محسن حمید ترجمه : مریم احمدی در حالی که من با اریکا مشغول خوشگذرانی بودم. آمریکا با خشمی روزافزون و با حالتی حق به جانب با روزهای سپتامبر و اکتبر دست و پنجه نرم می کرد. ارتش مقتدری که من از کشورتان انتظار داشتم به موقع به پا خواست و نیروهایش را اعزام کرد؛ به سمت وطنم، پاکستان. وقتی با خانواده ام تلفنی صحبت می کردم مادرم ترسیده بود، برادرم عصبانی و پدرم خونسرد بود؛ او گفت: همه این ها می گذرد و...
0 نظر