نویسنده : مصطفی مستور برشی از کتاب : همیشه فکر میکردم مرگ چیز عجیبیه اما حالا میتونم بگم مرگ هر چی هم عجیب باشه از زندگی عجیبتر نیست. مرگ مثل ماشینیه که وسط بیابون کنار جادهای خراب شده و روز و شب زل زده به آدمها و ماشینهایی که از کنارش رد میشن. اما زندگی یکی از اون ماشینهاییه که داره با سرعت از جلو مرگ رد میشه و به شهرهایی میره که پُر از چراغ و فروشگاه و کافه و موسیقی و سینما و کتابخونهس. پُر از اتفاقات و چیزهای خوبیه که حتی یکیشون رو هم نمیتونین حدس بزنین. تنها بدی زندگی اینه که پُر از ترسه. انگار تاروپودش رو با ترس بافتهن. ترس تموم شدن چیزهای خوب. ترس تموم نشدن چیزهای بد. ترس از نرسیدن به کسی که دوستش داری. ترسِ از دست دادن کسی که بهش رسیدهای. ترس از مریض شدن. ترس از جنگ. ترس از به دست نیاوردن پول. ترس از تموم شدن پول. ترس از پیر شدن. ترس از زشت شدن. ترس از آینده. ترس از مُردن. اما تو مرگ آیندهای نیست که ازش بترسی. همهچی تموم شده. از جنگ و بمب و مریضی هم خبری نیست. ماشینی که کنار جاده ایستاده هیچوقت تصادف نمیکنه.
0 نظر