(تقویم شمس تبریزی) نویسنده : نهال تجدد «مَلِک گرسنه» حکایت کودکیِ شمس است و تَرک خانواده، جابهجایی و یکجا نماندن، بستگی با مشایخ همروزگار و گسستگی از آنان، و سرانجام برخورد و آمیختن او با مولانا. حکایت کیمیایی است که بر مولانای واعظ و فقیه میریزد و از او عارف و شاعر میآفریند. حکایت ربودن مولانا از «چنگال قومی ناهموار» و ستیز با آنان است، حکایت طالبی است که مطلوب میشود... بخشی از مقدمهی ژان کلود کریر بر کتاب: شمس تبریزی شخصیت شگفتانگیزی است. شفاف و تیره در جستوجوی دوباره زاییدن، شکل دادن و ساختن پیر و مُرادی است که باید او را ترک، انکار و شاید فراموش کند. این مُراد، این شیخ، این شهنشه بیان، این شاعر تنومند، شخص او نیست. میپنداشت شاید ابن عربی باشد که نبود (ابن عربی بدو نیازی نداشت). و سرانجام با مولانا برخورد کرد و ازین واقعه هزاران بیتِ نو زاییده شد.
0 نظر