نویسنده : لیلا قاسمی «لیلا قاسمی» نویسندهی «هیچوقت» دربارهی این رمان مینویسد: «این اولین کتابی است که از من منتشر میشود، دربارهی ویژگیهای این رمان باید بگویم، تِم اصلی داستان دربارهی تأثیر روزگار جنگ در زندگی آدمهاست، اینکه سالها بعد آدمهایی که کودکیشان را در گیرودار جنگ گذراندهاند، گرفتار تأثیر جنگ و حواشیاش میشوند، مسئلهایست که در این رمان با آن درگیر بودم، سعی کردهام مسائلی همچون ترسها و حس گناه را در بخشهایی از این رمان ریشهیابی کنم.» نویسندهی «هیچوقت» دربارهی شخصیتهای این رمان اضافه میکند: «داستان در تهران میگذرد، در واقع محور اصلی مواجههی دو زن با یکدیگر بعد از بیست سال است و بهزودی پای نفر سومی هم به میان میآید و از دل رویارویی و گفتوگوهای این سه، رمان جان میگیرد و پیش میرود.» بخشی از رمان «هیچوقت»: «مامان مُرده بود. یک روز که داشت از کوچه رد میشد رفته بود زیر ماشین. صدای ترمز که آمده بود و پشتش دادوبیداد، دویده بودم دم در. گوشهی مانتوِ کرمش که آنقدر ازش بدم میآمد از زیر چرخ ماشین پیدا بود و باریکهی خون راه افتاده بود تا بریزد توی جوی کنار پیادهرو. جیغ کشیدم و خودم را انداختم رویش. صداش میکردم و به چشمهاش نگاه میکردم که مات جایی را نگاه میکرد. میزدم توی صورتش و التماس میکردم که به من نگاه کند. که نباید من را، تینا را تنها بگذارد. "نه مامان، منو تنها نذار، نه، نه، تو نباید بمیری." همسایهها بلندم کردند. هر چه فحش بلد بودم جیغ میزدم سمت راننده که چمباتمه زده بود کنار مامان و میزد توی سرش. آمبولانس آمد. پلیس آمد. بابا آمد و مامان را بردند.»
0 نظر