نویسنده : عدنان غریفی در این مجموعه ۷ داستان کوتاه با عنوانهای «مادر نخل»، «کار»، «هجوم»، «میهمانی»، «حاشیههای سرختر»، «برگ»، «پیش از توفان» و «تنور» آمده است. عنوان داستان از نام یکی از داستانهای کوتاه این مجموعه گرفته شده است. شروع داستان «مادر نخل» این طور است: چون دیگر هسته نمیافتاد و شاخهها تکان نمیخوردند باقر نگاه کرد به بالا و به درون شاخههای پر کنار و به برادرش، نزار که حالا جمع شده بود و چانهاش دیگر تکان نمیخورد و دید که دارد نگاه میکند به جلو. سرش را پایین آورد و نگاه کرد به جلو. نزار آمد پایین و کنار برادرش نشست. نمیدانست به کی و چه و کجا، جز آب نگاه میکرد. «نزار!» باقر نگاه میکرد به جلو و به سطح کدر آب. «چیه؟» نگاه میکرد به جلو و به سطح کدر آب. راحت نگاه میکرد. داره میآد. نگاه کرد به صورت برادرش و پیشانیاش که چین برداشته بود و گوشههای چشمهاش که جمع شده بود. «بازم داره میآد». نزار نگاه میکرد مستقیم به خط سیر بلمها که داشتند از آن طرف شط میآمدند.
0 نظر