نویسنده : آلبر کامو ترجمه : م.کاشیگر مورسو قهرمان و راوی این داستان در ارزشهای خود ساکن است. او در پی قهرمان شدن نیست فقط در پی مرگ مادرش برای رفتار عرفی اجتماع ارزشی قائل نمیشود. او در پی ساختن مدل جدیدی از فرهنگ خود در سطح فرهنگی جامعه نیست و نقش بازی نمیکند. این وجه شخصیتی در ابتدای روایت به سادگی نمایان میشود. میتوان گفت همانطور که عنصر صداقت بیش از حد در این قهرمان متبلور است در فرورفتگیها و برجستگیهای متن نیز این عنصر قابل مشاهده است. ابتدای داستان این طور آغاز میشود: «امروز مامان مرد. یا شاید هم دیروز، نمیدانم. از خانهی سالمندان تلگرام داشتم... از رئیسم دو روز مرخصی خواستم. عذرم موجه بود و نمیتوانست مخالفت کند. اما انگار دلخور شد. بهاش گفتم: تقصیر من که نیست. پاسخام را نداد ...» کامو نشان میدهد که قهرمان با واژههای روال جامعه به دام بازیهای تمدن کاذب نمیافتد و حضور صادقانه را به هیچ وجه ترک نمیکند. در اینجا برای مخاطب این سوال مطرح میشود که آیا هدف این روایت، ترسیم گروتسک(=قیاس قناس) بوده است؟ آیا با تلفیق طنز و وحشت میخواسته حضور برهنه صداقت را در عصر جدید به رخ انسان بکشد؟ مورسو بیگانهای در جامعه سراسر دروغ است که در هرزمانی مشخصات امروز را دارد. روح بدون سانسور او سخت احساس میکند ولی تقریبا غیر قابل درک باقی میماند. فقط مرگ مادرش را موضوعی عادی تلقی می کند و رئالیسم مرگ را از خاطر نمیبرد. او اصلا عجیب و آرمانگرا نیست.
0 نظر