نویسنده : لارس گوستافسون ترجمه : قاسم صنعوی این کتاب یادداشت های معلمی است که در آستانه مرگ قرار دارد، خویش را بازنشسته کرده، خلوتی یافته و در مزرعه ای کوچک مشغول زنبورداری است. به ناگاه پیدایش و جودی ماورایی تمام زندگی وی را در بر میگیرد، دریچه ای نامرئی به روی دنیایی تازه به روی او گشوده میشود و آرامش زندگی اش دچار تلاطم و سرگردانی میگردد. داستان دربردارنده عمق و بیانگر حالات درونی و بیرونی شخصیت هاست، رنگ ها تصاویر و صدا ها را به زیبایی به تصویر می کشد و خواننده را حیرت زده خواهد کرد، گویا به سفری دور و دراز رفته باشد. گزیده ای از کتاب : گاهی برایمان پیش می آمد که هردو در یک مدرسه کار کنیم. وقتی تمام روز یکدیگر را می دیدیم آن وقت بهتر بود. ولی اگر یکی از ما تمام روز غایب بود، وقتی شب یکدیگر را باز می یافتیم همیشه یک نوع لحظه ی بحرانی پیش می آمد. به محض پایان نخستین شرح حادثه های روز، درست بعد از قهوه و دقیقا پیش از آغاز برنامه خبری تلویزیون، گویی مد دریا شروع می شد، آب پس می نشست و صخره ها آشکار می شدند.
0 نظر