نویسنده : جف کینی ترجمه : تبسم آتشینجان داستان یک سفر تابستانی غیر منتظره، که البته به خواست مادر خانواده تدارک دیده شده تا شاید اوقاتی شاد و پرهیجان برای خانواده شکل بگیرد، و ایده آن از یک مجله گرفته شده است. مجله ای که به عقیده پسر قصه بسیاری از اتفاقات زندگی آن ها را برنامه ریزی می کند، و اما روندی که برای آن ها رخ می دهد، همیشه، به طور کلی با آن چه که در مجله آمده متفاوت است. همه چیز با خوشی و شادمانی شروع می شود اما در میان راه بدبیاری ها گربه رقصانی می کنند… در هر سفری هر چقدر هم به آدم بد بگذرد، می تواند یک ماجراجویی جذاب و بزرگ رقم بخورد. گزیده ای از کتاب : وقتی در صندلی عقب ماشین می نشینی، اصلا نمی دانی چه خبر است. حالا که در صندلی جلو نشسته بودم، منظره ای کاملا متفاوت را می دیدم و حالا می فهمیدم که چرا مامان این قدر مشتاق این سفر با ماشین بود. وقتی وارد خروجی جاده به سمت بازار محلی شدیم، به یک چراغ قرمز رسیدیم. ما پشت سر یک ون ایستاده بودیم که دقیقا شبیه ماشین ما بود، فقط رنگش بنفش بود. بچه های توی ماشین خیلی آشنا به نظر می رسیدند. به آنی متوجه شدم که آن ها همان بچه های توی متل هستند.
0 نظر