صفحه اصلی دسته بندی 0 سبد ورود/ثبت نام

باد زن ها را می برد (کتاب بوف 8)،(شمیز،رقعی،نیماژ)

کد شناسه :42858
  • عنوان کالا :
    باد زن ها را می برد (کتاب بوف 8)،(شمیز،رقعی،نیماژ)
  • شابک :
    9786003670273
  • ناشر :
  • مولف :
  • نوبت چاپ :
    3
  • سال چاپ :
    1396
  • قطع :
    رقعی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد كل صفحات :
    200
  • وزن :
    220
  • درباره كتاب :
    مجموعه‌داستان باد زن‌ها را می‌برد شامل پانزده داستان است که اکثر قریب‌به‌اتفاق آن‌ها بین خیال و واقعیت دست‌وپا می‌زنند. گویی نویسنده اِبایی ندارد بعیدها را بر پیکره‌ی واقعیت بپیچاند و تلفیقی از خواب و بیداری را پیش روی خواننده بگذارد. به‌زعم منتقدان، تنوع داستان‌های سومین مجموعه‌داستان حسن محمودی، از مهم‌ترین مولفه‌های آن است. نویسنده با شگردهایی که از سنت داستان‌نویسی شرقی می‌آموزد، مرز خیال و واقعیت را به هم می‌ریزد و جدای از اینکه گوشه چشمی به شیوه‌ی داستان‌گویی شرقی و هزارویکشبی دارد، با دغدغه‌ی تجربه‌های جدید در داستان‌نویسی، نوشتن برای او دست‌یافتن به ساختی نو است. این مجموعه‌داستان، برگزیده‌ی نخستین دوره‌ی جایزه‌ی داستان ایرانی است که بیش از صد داستان‌نویس و داستان‌پژوه در آن شرکت داشتند و از طرف انجمن دوست‌داران زبان و ادبیات فارسی‌ شیراز برگزار شد.
  • قيمت :
    500,000 ریال
موجود نیست

نویسنده : حسن محمودی مجموعه ای از داستان های کوتاه و جذاب با نثری زیبا و دلنشین، قصه هایی گاه عاشقانه، گاه شاد و گاه غمگین. این اثر پنجمین مجموعه داستانی منتشر شده از نویسنده کتاب شامل 15 داستان میباشد که تاریخ نگارش آن ها مربوط به بیش از 2 دهه میباشد. بلوز آبی، عیسی قلی، افسانه، وقتی آهسته حرف می زنیم المیرا خواب است، حکایت ناتمام بز و درخت آسوریک، و حالا ما نمیدانیم، حکایت ماریا و مرد غریبه، قصه ای کوتاه برای پری ناز، همه یک روز زودتر میمیرند، خورخه و خاکستر مرد عاشق، قازولایی، بوی خوش زن، شیطان کوه و باد زن ها را میبرد، عناوین داستان هایی است که در این کتاب گنجانده شده است. گزیده ای از کتاب : پریسا بدجوری نگران بود. گفتم: « غصه اش را نخور، نگران هم نباش، دخترمان آن قدر معرفت دارد که قبل از عاشق شدنش، مشورتی هم با ما بکند.» « زیاد دلخوش نباش. بی مقدمه از راه می رسد و دست پسری را که از عشقش دارد می میرد توی دست بابایی اش می گذارد. عزیزم، سعی کن آن موقع به اعصاب خودت مسلط باشی.» « بگذار خیالت را راحت کنم. من فکر می کنم که بی مقدمه آن هم از پشت تلفن با لحن بسیار خون سردی می گوید اگر برای تان مقدور باشد خوش حال می شوم تشریف بیاورید عروسی ام. »

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر