نویسنده : افسون فروغیپور اغلب داستانهای این مجموعه روایتگر تنهایی انسانها هستند که از زبان راویان متعدد و با زوایای دید مختلف بیان شده اند در داستان های این مجموعه، تنهایی با لحن آرام طبیعت در تفسیر زندگی عجین می شود و اغلب به مساله جای خالی «ماجرا» در زندگیهای امروز و نزد گروه زیادی از آدمها، پرداخته شده است. در مجموع سایه تنهایی در داستان های این مجموعه هر لحظه سنگینتر می شود و وجوه دیگر داستان را متاثر می کند. بخشی از داستان «مارمولکها اصلا غصه نمی خورند!» از این کتاب: «آن طرف توری بوی کودک به دماغ مارمولک خورد. مارمولک نیم سانت جا به جا شد. کمی سرش را چرخاند تا چشمش را برای دیدن کودک تنظیم کند. کودک او را نگاه می کرد و با دست به او اشاره می کرد. احساسی عجیب از بدن کودک متصاعد بود که به سمت مارمولک جریان پیدا کرده بود. مارمولک از کودک خوشش آمد. کمی سرش را گرداند و با چشم دیگرش کودک را پایید. حواسش پرت تماشای کودک بود. داشت شکاف دهانش را برای سلام کردن به کودک باز می کرد...»
0 نظر