نویسنده : علی صالحی بوم بوم.. افتادیم ریختیم زمین... مثل برگ درخت ریختیم زمین آدم بود که میرفت چهاردست و پاش توی هوا چرخ میزد و من هی میخندیدم. خوب که مادرشوهرم نبود زودتر از همه تیکه پاره شده بود دیگه نبودش اگه نه گیسمو میکشید و میگفت : زن خجالت بکش همه دارن میرن تو داری میخندی؟ شرط میبندم که حالا دوباره هواپیماها برگشتن... نگاه کنین پس این غبار مال چیه؟
0 نظر