نویسنده : سیدعلی صالحی شعر به من گفته است ما راهى جز تکثیرِ عشق در وجودِ آدمى نداریم. نیروىِ پایانناپذیرِ عشق، ما را در پرتوِ شعر به صلح و صبورى خواهد رساند، ما به تعریفِ تازهاى از مقام شعر نیاز داریم. شعر تو را به زیارتِ زندگى، و زندگى تو را به زیارتِ شعر فرا مىخواند. من این راز را در شعر دیده، شنیده، خوانده و گفتهام که پایانش چیست! پایانش… پاکیزگى و علاقه است، دعوت به دانایى است. رنجِ ما… در شعر، بىهوده نیست، بلکه فرصتى است که فهمیدن را تکثیر مىکند.من این صدا را شنیدهام، صداىِ روحِ شعر را شنیدهام. این راهِ روشنِ ماست. آدمى… مبارک است و شعر در مقامِ شفاست؛ همه را رو به رهایى خوانده است. باید به شعر برگردیم، شعر ما را به سرمنزل خواهد رساند. راست مىگویم، شعر ترجمانِ جهانىِ صلح است. و ما براى رسیدن به رهایى، راهى نداریم جز تقسیم زیباترین رؤیاهاى خویش. ما در شعر به عشق مىرسیم، به امید، به بوسیدن، و به صبح. امتحان کن! هر وجودى را واژهاىست در زبان؛ زبانِ مُدارا، مسالمت، زندگى، امید، آزادى. این دعاىِ دانایان است، سلسله زرینِ واژههاى ماست. با شعر… به دیدارِ دشمن برو، دوست خواهد شد. همه یکى هستیم. و اینجا راه هست، روشنایى هست، رسیدن هست، شادمانى، رضایت، رؤیا…! همه یکى هستیم.
0 نظر