نویسنده : سیدعلی صالحی یقین همه ما همین است. همه ما بر این باوریم که نان و شادى، یک شروعِ روشن براى درکِ دُرُست آغوشِ آدمىست. این به یگانگى رسیدن و همدیگر شدن، غایتِ اتفاقِ جهان است.نان و شادى براى همه! راه و رؤیاىِ همه ما همین است براى هم. اندیشیدن به درایتى از این دست، عینِ آغوشِ هوشِ آدمى به موسمِ صدق است، و این خواسته، خود منشأ خیرِ مطلق است.در هر جمع و جهانى، هر کسى به کرامتِ چنین کلماتى نزدیک شود، سرانجام به زائرانِ آزادى خواهد رسید. سرانجام صبح را خواهد دید. سرانجام از آستانه خستگى عبور خواهد کرد. یقین ما، یقین همه ما همین است. و این یک راز است؛ یک راز برهنه، روشن، آشکار، و عارى از هر گونه پنهانگى. راز، راز این است: ـ معجزه امید، نمازِ نان، عبادتِ آغوش، و شادىِ شعلهورى که عبور از هر مرزى را ممکن مى کند. و همین خوب است، و چهقدر همین خوب است به راهِ چراغ و یگانگى. گاهى به گفتارِ همین کلماتِ شریف، باید به حکمتِ حضور برسیم. و این حکمتِ حضور براى من «شعر» است. «آنها» گفتند: آب و خاک و باد و آتش!؟ من هم بر این باورم که: نان و شادى و شعر و آغوش. این چراغِ چهارگانه… به آزادىِ بىحصر و استثناء سوگند یاد مىکند تا قلبِ تپشْنشینِ انسان را از بادیه بىقرارى به سرمنزلِ اعتماد برساند. بارى و به هر رؤیا، نان و شعر و شادى و آغوش… از آن همه و براى همه باد، تا ابدالآباد!
0 نظر