نویسنده : مری پوپآزبرن ترجمه : هوری عدلطباطبایی کتابی برای کودکان و نوجوانان که آن ها را به سرزمین هایی جادویی و خیالی می برد. ماموریت هایی که مرلین به جک و آنی دختر و پسر داستان می دهد و آن ها را به مکان هایی شگفت انگیز می فرستد. زمستان جادوگر یخ، داستانی است که از اولین روز فصل زمستان آغاز می شود، جک و آنی مشغول کمک به مادرشان هستند که او می گوید امروز روز اول زمستان است، آن دو با شنیدن این حرف گمان می کنند شاید مرلین به کمکشان نیاز داشته باشد، زیرا ماموریت قبلیشان در اولین روز تابستان شروع شده بود. از مادر اجازه می گیرند و به بیرون می روند، به سمت جنگل حرکت می کنند تا خانه درختی را پیدا کنند و به ماموریتی تازه فرستاده شوند. گزیده ای از کتاب : جک پیش خود فکر کرد، او از کی خواهد پرسید؟ کتلین از سورتمه بیرون آمد و روی یخ دریای یخ زده راه افتاد و به دقت سطح یخ را نگاه کرد و کنار یک سوراخ کوچک ایستاد و زانو زد و به آرامی به زبان سلکی شروع به صحبت کرد. بعد گوشش را نزدیک سوراخ گذاشت و گوش کرد. چند لحظه بعد ایستاد و گفت: « فک به من گفت، پیچ خلیج پشت آن صخره های دریاست.» و به محلی اشاره کرد. بچه ها همگی زیر نور ماه روی دریای یخ زده راه افتادند و از گذرگاه باریکی بین صخره ها رد شدند. وقتی از گذرگاه خارج شدند تدی گفت:« آن جاست.» حدود پنجاه متر دورتر از محلی که آن ها ایستاده بودند، توده ی برف گنبدی مانندی دیده می شد و دود از دودکش بالای آن به هوا برمی خاست. نور فانوسی از پنجره ی گرد آن چشمک می زد.
0 نظر