نویسنده : فریده فرجام فریده فرجام متولد 22 دی سال 1317 دوره دبستان را در محل زادگاه خود تهران گذراند و بخشی از آموزش دبیرستانی را در تهران و بخش دیگر آن را در پاریس به پایان برد. او سال ۱۳۳۶ به دانشگاه رفت و در رشته ادبیات فرانسه دانشآموخته شد. کار ادبی خود را با نوشتن داستانهای کوتاه در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ آغاز کرد و بیشتر این داستانها در نشریههای فردوسی، خوشه و بامشاد منتشر شدند. فرجام نخستین کار کودکانه خود را به نام «حسنی» در سالهایی نوشت که در دانشگاه درس میخواند. این کتاب را انتشارات سخن در سال ۱۳۳۹ منتشر کرد. در سالهای آغازین دهه ۴۰ که شورای کتاب کودک شروع به کار کرد، فرجام به عضویت این نهاد درآمد. او در زمره افرادی است که به فعالیتهای سازمانهای غیردولتی بها میدهد و معتقد است تعدد این سازمانها و مشارکت آنها در حل مسائل جامعه میتواند دولت را در حال مصائب آن یاری دهد. درباره کارهای درخشان فریده فرجام در مقام نخستین زن نمایشنامه نویس ایرانی، فیلمنامه نویس، فیلمساز، کارگردان تئاتر، شاعر، نویسنده داستانهای خاصّ کودکان، ترجمه نوشته هایش به زبانهای خارجی و جایزه های بین المللی ای که گرفته است، سخن بسیار می توان گفت و معرّفی هر یک از کارهای او نیاز به گفتاری جداگانه دارد. «تاجماه»، شخصیت اصلی نمایشنامه ای است با همین نام که در چهل و دو سال پیش در تهران چاپ شد، و اکنون پس از سالها تجدید چاپ می شود شاید آن را نویسنده یکی دوسال پیش از آن تاریخ نوشته بود، یعنی زمانی که خودش هنوز زن جوان بیست و هفت هشت ساله ای بود. «تاجماه» در همین چند جمله سیر زوال زندگی اشراف عهد قاجاریه را بیان می کند، و این زمانی است که حکومت در ایران عوض شده است و روال زندگی اجتماعی هم سیر تغییر و تحوّل را آغاز کرده است و «تاجماه» نماینده نسلی است که در این میان فدا می شود، زیرا که از یک طرف نمی تواند مقلّد نسل پیش بماند و مطیعانه پیرو سنّتها و مؤمن به ارزشهای آن نسل باشد، و از طرف دیگر خود آن آزادی و تجربه و شجاعتی را که برای ساختن سرنوشتی تازه لازم است، ندارد. آمّا چنانکه از حرفهای او پیداست، آن بینش را دارد که درماندگی و سرگردانی نسل پیش را درک کند و از فکر اینکه خود باید در این سرگردانی و درماندگی تباه شود، عذاب بکشد و در این تنگنای جهنّمی برای خود دنیایی خیالی بسازد و در این دنیای خیالی زیباییهای همه آرزوهایش را که نمی تواند برای او در زندگی حقیقت پیدا کند، به «مرگ» ببخشد. نویسنده نمایشنامه «تاجماه» در نمایشنامه دیگری که با عنوان «عروس» در همین کتاب چاپ شده است، یکی دیگر از جنبه های تلخ زندگی زن در جامعه را زمینه داستان کرده است، و آن «هوو» آوردن مرد بر سر زن اوّل است که بچّه دار نمی شود. در این داستان، بر خلاف بسیاری از داستانهایی با مضمون مشابه، مرد شیطانی ستمگر نیست. اگر بعد از سالها زندگی با همسرش، بتول خانم، هوو بر سر او می آورد، به دلیل بچّه خواستن است. از حرفها و حالتهای او در نمایشنامه پیداست که اگر زن اوّلش بچّه دار شده بود، هوو بر سر او نمی آورد. امّا این فقط یک جنبه از واقعه است. در جنبه ای دیگر از واقعه می بینیم که هوو دختر بیکسی است که اگر بتول خانم و شوهرش، معمار، دختری می داشتند، همسنّ او می بود. در این جنبه، چنانکه نویسنده در نظر داشته است، هووی نوجوان، زهرا، از بتول خانم هم بد بخت تر است. در این کتاب نمایشنامه ای دیگر به نام هوای مقوایی از همین نمایشنامه نویس چاپ شده است.
0 نظر