جنگ جهانی ز (شاهکارهای ادبیات علمی تخیلی (تاریخ شفاهی جنگ زامبی ها))،(شمیز،رقعی،تندیس)

کد شناسه :39564
  • عنوان کالا :
    جنگ جهانی ز (شاهکارهای ادبیات علمی تخیلی (تاریخ شفاهی جنگ زامبی ها))،(شمیز،رقعی،تندیس)
  • شابک :
    9786001821219
  • ناشر :
  • مولف :
  • مترجم :
  • نوبت چاپ :
    4
  • سال چاپ :
    1401
  • قطع :
    رقعی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد كل صفحات :
    432
  • وزن :
    471
  • قيمت :
    2,370,000 ریال
موجود نیست

(شاهکارهای ادبیات علمی تخیلی)(تاریخ شفاهی جنگ زامبی ها) نویسنده : مکس بروکس ترجمه : حسین شهرابی ده سال است که بشر بر زامبیها پیروز شده و سرانجام توانسته صلح را به دنیا برگرداند. نمایندهی سازمان ملل مشغول تهیهی گزارشی است از علتِ شیوعِ بیماریِ زامبیها، چراییِ شکستِ دولت‌های دنیا از آن، و در نهایت چگونگیِ پیروزیِ انسان. در این سفر ابتدا به چین میرود (که «بیمار صفر» در آن پیدا شد) و بعد هم کم‌کم به همهی دنیا؛ از کرهی شمالی گرفته که مردمانش غیب شده‌اند تا روسیه که اکنون به «امپراتوری مقدس روسیه» مبدل شده، از کوبا که به ابرقدرتی سرمایه‌دار تبدیل شده تا امریکا که به سوسیالیسم روی آورده. در این کتاب داستان مادرانی را خواهید خواند که فرزندان‌شان را از ترسِ زامبیها میکشند و نیز داستان فضانوردانی که از مدار زمین حملهی زامبیها را زیر نظر دارند. کتاب جنگ جهانی ز صرفاً داستانی هیجان‌انگیز و تلخ نیست؛ نقدی است بر حکومت‌های سراسر جهان و واکنشِ انسان‌ها در برابر فاجعه‌ای که نه نژاد میشناسد و نه تاریخ و ملیت و ایدئولوژی. همه در برابر زامبیها برابرند! «آخرین تونلی که چک کردیم به‌خاطر خَرج‌های تله‌های انفجاری فروریخته بود. یک دست از لای سنگ‌های آهکی بیرون زده بود. هنوز داشت تکان میخورد. خم شدم و دست را گرفتم و بعد ناگهان فشارش را حس کردم. مثل ضربهی پتک داشت انگشت‌هایم را خُرد میکرد. دستم را عقب کشیدم و سعی کردم فرار کنم. ولم نمیکرد. محکم‌تر کشیدم و با پاهایم هم فشار آوردم. اول دستش از زیر سنگ کامل بیرون آمد و بعد سرش و بعد صورتِ له‌شده‌اش با چشم‌های گشاد و لب‌های کبود؛ با دست دیگرش بازوی من را گرفت و فشار داد که باعث شد شانه‌هایش هم بیرون بیاید. عقب‌عقب افتادم و همه‌چیزِ بدنش تا نصفه همراه من آمد. پایین‌تنه‌اش هنوز زیر سنگ‌ها گیر کرده بود، اما با یک شکنج روده به بالاتنه‌اش وصل بود. هنوز داشت تکان میخورد و به من چنگ میزد و سعی میکرد دستم را به‌سمت دهنش ببرد. اسلحه‌ام را کشیدم...»

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر