نویسنده : دیزی میدوز ترجمه : شادی دبیری ریچل واکر در باغ با خوشحالی کنار دوستش نشست و گفت: «خیلی خوشحالم که توانستم بیایم و پیش تو بمانم.» آفتاب درخشان روی بوته های زیبای گل و چمن های سرسبز و تازه می تابید. کریستی تیت لبخندزنان سری تکان داد و گفت: «من هم همین طور. دیدن دوباره ی پری ها هم خیلی هیجان انگیز است!»
0 نظر