نویسنده : رضا چایچی در اغلب شعرهای رضا چایچی، مفاهیم پیچیده و دور از ذهن مطرح نمیشود و شاعر میکوشد مفاهیم به ظاهر کوچک و خرد فلسفی را به میان آورد و آنها را در شعر به بازی بگیرد. برخی شعرهای رضا چایچی نیز در بدو امر معنایی فلسفی به همراه ندارد اما با خوانش دوباره شعر میتوان به مفهوم آنها پی برد و از سطح به عمق حرکت کرد. رضا چایچی نخستین بار در دهه 60 با مجموعه شعر «بی چتر و بی چراغ» به عنوان شاعری صاحب اندیشه و دارای زبان شعری خاص، در عرصه ادبیات ظاهر شد و بعدها با کتابهای «روزی به خواب میرویم» و «بر این تپه کوچک از صدای هیچ پرندهای خبری نیست» نام خود را به عنوان شاعری دارای زبانی شاخص مطرح کرد. تخیل نیرومندی که در شعرهای چایچیاست، مثال زدنی است. او این تخیل را به نوعی به شعر میکشاند و به قول معروف به آن رنگ و بوی شاعرانه میبخشد؛ به گونهای که توصیف زیبایی، تنهایی، عشق و مرگ در شعرهای او به شکلی تماما شاعرانه تجلی میکند. این تخیل به قدری نیرومند است که میتوان با نگاه شاعر تا مدتها به اشیا و محیط پیرامون نگریست و آن را از آن خود کرد. در مجموعه یاد شده شعرهایی از دفترهای «بی چتر و بی چراغ»، «روزی به خواب میرویم»، «بر این تپه کوچک از صدای هیچ پرندهای خبری نیست»، «بوی اندام سیب»، «مه چهرههایمان را با خود میبرد»، «بالههای ماسه» و قسمتی از منظومه چاپ نشده «پس مسافر کشتی شدیم» گنجانده شده است. در یکی از شعرهای این کتاب با عنوان «سهم ما» میخوانیم: «این نردبان شکسته تو را به جایی نمیبرد خورشید دور است و سهم ما همین سرابهاست که میسازد.» در «گزینه اشعار رضا چایچی» یادداشتهایی از هوشنگ گلشیری، اورنگ خضرایی، علیاصغر شیرزادی، سیدعلی صالحی، علیرضا بهنام، رزا جمالی، حمیدرضا شکارسری، حافظ موسوی، ضیاء الدین ترابی، محمود معتقدی و... بر آثار این شاعر دیده میشود.
0 نظر