نویسنده : رضا بشار و آنک بردیاست برتنش پرنیان فبر نهاده سر بر سنگ و کف در کف غرقابه ی خوناب،چنان نرم و سبکبار،که نه هیچ نسیم، نه هیچ توفان بیپایایی برچهرهی سیماب گونش خم نیفگند. آنک تویی و تنها تو. خفته در تنت برای ابد. نه شرار آتش اسپند همسفر است نه دخمهی سنگسر نه امواج دریا نه بادهای ناهمنورد نه مهربان مادر و نه ...من ،اردشیرشاه و نه هیچکس. پرند فگنده بر سراسر خونآلود بر بیشکلتر بر بردیا...
0 نظر