نویسنده : سوزان کالینز ترجمه : عاطفه احمدی چند ماه پیش، درست نزدیک کریسمس، گریگور از دنیای زیرزمینی، به خانه برگشته بود؛ دنیایی جنگزده و تاریک که کیلومترها زیر نیویورک قرار داشت. آنجا محل زندگی موشها، خفاشها، عنکبوتها، سوسکها و یک عالمه جانور غولآسای دیگر بود که حرف هم میزدند. آنجا عدهای آدم هم زندگی میکردند، آدمهایی با پوستی پریدهرنگ و چشمانی بنفش که در قرن هفدهم به دنیای زیرزمینی رفته، و شهر سنگی "ریگیلیا" را ساخته بودند.
0 نظر