نویسنده : مهرنوش صفایی این کتاب رمان عاشقانه ای است که در آن پزشکی که گواهی فوت بیماری را صادر می کند، عاشق همسر او می شود ... هیچ فاصله ایی بین عشق و شیدایی نیست. از عشق تا دیوانگی راهی نیست. این را آن زمان فهمیدم که به عشق تو تا مرز دیوانگی یک نفس دویدم. بی نهایت راه پیش پایم بود اما من به هوای تو پا به جاده سخت ترین گذاشتم. شکوه ای نیست و گله ای که هنوز هم فکر می کنم وقتی عاشق نیستم شکلی از فاجعه ام... خوب من کاش تا همیشه تا آخرین نفس عاشفت بمانم آن وقت دنیایی متبرک می شود از نبوغی که حاصل دیوانگی من است! راستی چه کسی گفته بود عشق عین دیوانگی است؟! من عشق را پیله ای دیدم که در آن از نو متولد شدم کاش همیشه عاشق باشیم و دیوانه شاید به محک عشق جوهرمان آشکار شود.
0 نظر