نویسنده : اعظم فرخزاد نزدیکیهای غروب، خسته ولی با دلی سرشار از امید و رضایت به خانه رسیدم. از شدت شوق دلم در سینه میتپید. مدارک و تمام کاغذهایی که تلاش چندین ساله و در واقع امیدهایم را در خط خط صفحاتشان جای داده بودم، روی میز گذاشتم و با خستگی تمام، روی صندلی نشستم.
0 نظر