نویسنده : باربارا پارک ترجمه : نازنین دیهیمی فیب دختر سیزده ساله ای است که ماجرای غم انگیز مرگ برادرش را چنین نقل می کند "میک سوار بر دوچرخه است، چرخ او به یک سنگ گیر می کند و با سر به پشت کامیونی در حال عبور می خورد. او حتی یک خراش هم برنمی دارد و بر اثر ضربه مغزی در دم جان می سپرد و این شروع ماجرا است. تحمل این فقدان برای خانواده بسیار سخت و ناگوار است. فیب پیوسته خاطرات میک را از در روز حادثه تا هنگام وقوع آن مرور می کند و حالت ها و روحیه خودش و پدر و مادرش و آنچه را که در مراسم خاکسپاری پیش آمد بازگومی کند. او با یادآوری خاطرات، خود را تسکین می دهد. داستان تلاش فیب برای کنار آمدن با مرگ برادرش است. فیب در این ماجرا یاد می گیرد که چگونه باید خود را تخلیه کند و با گریه بار سنگین غم از دست دادن برادر را سبک کند. داستان از جنبه روانشناسی برای کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالانی که عزیزی را از دست داده اند می تواند مفید و مناسب باشد. نویسنده در پایان می نویسد اگر چه میک هارته یک شخصیت واقعی نیست امّا آمارهای زیر واقعی هستند: تصادف و مرگ کودکان ٤ – ١۵ سال در حین دوچرخه سواری و ضربه مغزی عامل اصلی مرگ در تصادف ها هنگام دوچرخه سواری است. سقوط از ارتفاع حدود ۵۰ سانتیمتری می تواند موجب آسیب دایم مغزی شود. کلاه ایمنی مناسب احتمال ضربه سر را تا ٨۵ ٪ و احتمال ضربه مغزی را تا ٨٨ ٪ کاهش می دهد.
0 نظر