نویسنده : زهرا پیری مهرداد، من متاسفم، خواهش میکنم قول بده منو ببخشی. کفر مهرداد درآمد. «آخه من باید چی را ببخشم؟ بگو با من چیکار کردی مهرناز، خواهش میکنم حرف بزن.» و فرصت داد تا گریهی مهرناز به پایان برسد. جیران یادته؟ جیران! مگه میتوانست فراموش کند. خاطرهی آن تحقیر و خرد شدن غرورش لحظهای او را تنها نمیگذاشت. جیران چی؟ و آرام با صدایی لرزان پرسید:«باز کارکرده؟»
0 نظر