نویسنده : ویکتور هوگو ترجمه : یوسف اعتصامالملک این کتاب سرگذشت محکوم به اعدامی است که آخرین خاطرات خود و نظریاتش «نسبت به محکومین، مذاکره با کشیش، وکیل، مستحفظین و زندانیان» در آن منعکس شده. در حقیقت ویکتور هوگو این داستان را به خاطر مخالفتش «با اجرای حکم اعدام» نوشته است. در اینجا عنوان نامهها تمام خطاب به «ماری» زن محکوم است. در بخشی از کتاب میخوانیم: « کلود در ظرف چند ماه به محیط زندان خو گرفت. گویی دیگر به فکر هیچکس نبود. زیرا آرامش و صفای خاطری آمیخته به سنگینی و وقار که خاص اخلاق او بود روح منقلبش را در بر گرفت و بر همه خاطرات تلخ و شیرینش پرده کشید. تقریبا در ظرف همان مدت کلود تفوق و برتری مخصوصی نسبت به تمام همزنجیران خود پیدا کرده بود. گویی تمام زندانیان بر اثر یک نوع قرارداد ضمنی و بیآنکه هیچکس حتی خود کلود دلیل آن را بداند سر در خط فرمان او نهاده بودند و با وی مشورت میکردند».
0 نظر