نویسنده : آزاده محمدزاده «سارا» در دوره دبیرستان عاشق «پیمان» پسر همسایه میشود و مدتی بعد با هم ازدواج میکنند. زندگی و خوشبختی آنها دوام چندانی نمییابد و پیمان فوت میکند. سارا دچار شوک عصبی شده و مرگ پیمان را نمیپذیرد و با خیال او زندگی میکند. بعد از مدتی به پیشنهاد افراد خانواده «اسفندیار» برادر پیمان با سارا ازدواج میکند. اسفندیار نخست برای کمک به سارا این ازدواج را میپذیرد؛ اما کمکم عاشق سارا میشود در حالی که سارا هنوز با خیال پیمان زندگی میکند و اهمیتی به او نمیدهد. اسفندیار یک سال در برابر توهینها و بیتفاوتی های سارا مقاومت میکند...
0 نظر