نویسنده : ماکس فریش ترجمه : علیاصغر حداد این رمان که در سال ۱۹۵۴ نوشته شده به همراه رمانهای «هومو فابر» و «گیریم نام من گانتن باین» باشد، از مشهور ترین آثار این داستاننویس و نمایشنامه نویس سوئیسی است. داستان «اشتیلر» با عبارت «من اشتیلر نیستم» شروع میشود و یادداشتهای روزانه مردی به نام جیم لارکین وایت را دربرمیگیرد که میخواهد در زندان به پلیس ثابت کند اشتیلر نیست. پلیس میگوید او کسی نیست جز آناتول لودویگ اشتیلر، مفقودالاثر که به جرم مشارکت در عملیات جاسوسی به نفع روسیه تحت تعقیب است. او برای اثبات ادعای خود داستانهای مختلفی تعریف میکند؛ داستانهایی فرعی که از دل داستان اصلی بیرون میآیند، به کامل شدنش کمک میکنند و جذابیتی دوچندان به آن میبخشند. آنچه او بهعنوان مدرک هویت خود ارائه میکند، شرح جاهایی است که به چشم دیده است: مکزیک، صحرا، نیویورک، غاری آهکی، کالیفرنیا و… این کتاب از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش اول یادداشتهای وایت در زندان است و بخش دوم پسگفتار داستان درباره مرد زندانی. در پایان کتاب هم دو مقاله به قلم اریش فرانتسن و فردریش دورنمات گنجانده شده است. اشتیلر به عنوان یکی از مهمترین آثار ماکس فریش به مسئله هویت فردی میپردازد و از این رهگذر به نقد انسان معاصر میپردازد.
0 نظر