نویسنده : آدولفو بیوئیکاسارس ترجمه : مجتبی ویسی رمانی با ساختاری دقیق و منظم که خواننده را به دنیایی خیالی پرتاب می کند، البته نه به آن صورت که در چنین آثاری انتظار می رود، بلکه داستان تلفیقی است از رویا و واقعیت که به خلق جاودانگی و عشق منجر می شود. مجموعه ای که جوایز گوناگونی را به خود اختصاص داده است و فیلمنامه هایی بر اساس آن تنظیم شده است. گزیده ای از کتاب به طبقه بالا برگشتم، به سمت سکوت، صدای یکه و تنهای دریا، حرکت آرام و خزنده آن مثل هزارپایان. می ترسیدم ارواح یا دست کم عده ای پلیس روی سرم بریزند. ساعت ها، یا شاید هم دقیقه ها، پشت یک پرده پنهان شدم. بر خودم لعنت می فرستادم که چرا آن جا را برای مخفی شدن انتخاب کرده ام (از بیرون ممکن بود مرا ببینند و اگر هم می خواستم از دست کسی در اتاق فرار کنم، مجبور به گشودن پنجره ای بودم). مدتی که گذشت دل و جرئتی پیدا کردم و به جستجو در ساختمان پرداختم؛ البته کماکان دلشوره داشتم چون مطمئن بودم اشتباهی صورت نگرفته است: صدای پاهایی را که به من نزدیک می شدند، به وضوح در تمام ساختمان و با ضرباهنگ های متفاوت شنیده بودم.
0 نظر