(20 افسانه از زبان مردم) نویسنده : روحالله مهدی پورعمرانی با همکاری : شکرالله جعفری ،مجتبی نصیریان در زمان های بسیار قدیم مرد فقیری با زنش زندگی می کرد. مرد روستایی به هر دری می زد کاری پیدا نکرد. درمانده شد به زنش گفت: یک سفره نان برایم ببند و یک خیک دوغ آماده کن! زن پرسید: نکند می خواهی سفر بروی! مرد گفت: می خواهم بروم دنبال بدبختی. زن پرسید: کجا؟ مرد گفت؟ می روم دنبال بخت و اقبال...
0 نظر