نویسنده : میترا صادقی شبانه طاهر را آوردند قبرستان و تلی از خاک را نشانش دادند. گفتند : دخترت این جاست طاهر کنار پشته خاک زانو زد . پشت درخت های کاج کنار غسالخانه . انگار حیوان زخم خورده ای ناله می کرد و صدایش در باد گم می شد .
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر