نویسنده : روشن ملکمرزبان «رویای ناتمام دارای یک تجربه از زندگی زنی است قصد نشان دادن توانائیهای خود را بدون تکیه بر دیگران دارد. پس در چنین شرایطی میباید از گذشتهی خود ببُرد و امروزش را به آینده پیوند زند. شاید مهمترین اثر و نتیجهی این کتاب، تفکر بیشتر در مورد زنانی است که به هر علتی، به چاره و راه حل سوختن و ساختن تن ندادهاند و به عنوان انسانی دارای درک و شعور خواستهاند زندگی و آینده خود را آنطور که میخواهند و میتوانند رقم بزنند. پس با همهی توان میایستند و در برابر تمامی نگاهها و پچپچهای در گوشی، مردانه! مقاومت میکنند. رویای ناتمام داستان یأس و امید است: یاس و سرخوردگی از آنچه شاید در جامعه دارای دیدگاهی نادرست است و امید به آینده و کسانی که به زندگی، تنها از چهارچوب و منظرگاه محدود خود نگاه نمیکنند. داستان، روایتگر قصهی آدمهای خوب و بدی است که مطلق نیستند و هر کدام در زمان خود میتوانند دلی مهربان و یا سخت داشته باشند.» در بخشی از داستان میخوانیم: «میخواهم با حساسیت به نگاه دیگران، نگاه نکنم. میخواهم به سنگینی نگاه دیگران، توجهی نشان ندهم. ولی انگار شدنی نیست... نمیدانم، ولی تنها تفاوت من با دیگران آن است که تجربهای ناموفق در زندگی مشترک مانند یک رویای ناتمام داشتهام و تصور نمیکنم این یک گناه نابخشودنی باشد...» کتاب حاضر را انتشارات «شادان» منتشر کرده است. ادامه مطلب رمان «رویای ناتمام» نوشتهی «روشن ملک مرزبان» است. ناشر در توضیح این اثر میگوید: «رویای ناتمام دارای یک تجربه از زندگی زنی است قصد نشان دادن توانائیهای خود را بدون تکیه بر دیگران دارد. پس در چنین شرایطی میباید از گذشتهی خود ببُرد و امروزش را به آینده پیوند زند. شاید مهمترین اثر و نتیجهی این کتاب، تفکر بیشتر در مورد زنانی است که به هر علتی، به چاره و راه حل سوختن و ساختن تن ندادهاند و به عنوان انسانی دارای درک و شعور خواستهاند زندگی و آینده خود را آنطور که میخواهند و میتوانند رقم بزنند. پس با همهی توان میایستند و در برابر تمامی نگاهها و پچپچهای در گوشی، مردانه! مقاومت میکنند. رویای ناتمام داستان یأس و امید است: یاس و سرخوردگی از آنچه شاید در جامعه دارای دیدگاهی نادرست است و امید به آینده و کسانی که به زندگی، تنها از چهارچوب و منظرگاه محدود خود نگاه نمیکنند. داستان، روایتگر قصهی آدمهای خوب و بدی است که مطلق نیستند و هر کدام در زمان خود میتوانند دلی مهربان و یا سخت داشته باشند.» در بخشی از داستان میخوانیم: «میخواهم با حساسیت به نگاه دیگران، نگاه نکنم. میخواهم به سنگینی نگاه دیگران، توجهی نشان ندهم. ولی انگار شدنی نیست... نمیدانم، ولی تنها تفاوت من با دیگران آن است که تجربهای ناموفق در زندگی مشترک مانند یک رویای ناتمام داشتهام و تصور نمیکنم این یک گناه نابخشودنی باشد...»
0 نظر