نویسنده : فیروزه سعیدی "آناهیتا" و برادرها و خواهرش بر خلاف اعتقادهای خانوادهی اشرافی خود در مسیر جریانهای انقلاب قرار گرفته و با مبارزهای آن دوره همکاری میکنند. در این میان به علت اختلاف نظرهای زیاد بین پدر و مادر و فرزندان، برادر بزرگتر خانه را باری همیشه ترک میکند، خواهر بزرگ با جوانی مذهبی بدون رضایت واقعی پدر و مادر ازدواج میکند و مادر که دیگر قادر به تحمل کردن اوضاع نیست، خانواده را رها کرده و به آمریکا مهاجرت میکند. آناهیتا با یکی از دوستان برادرش به نام "علی" عقد میکند که از خانهای کردستان و دانشجوی رشتهی پزشکی است. پس از مدتی علی و برادر بزرگ دستگیر و تیرباران میشوند، خواهر هنگام زایمان میمیرد، برادردوم در هفده شهریور شهید شده و پدر پس از آن که با وکیل علی تماس گرفته و تمام مایملک وی به آناهیتا منتقل میشود در بیمارستان فوت میکند. آناهیتا تصمیم میگیرد به همراه مستخدمهی منزل و رانندهی پدرش به کردستان مهاجرت کند. وی که با آداب و رسوم محل و قوم کرد کاملا ناآشنا است دچار مشکلات زیادی میشود اما با سرسختی به پیش رفته و سعی در حل مشکلات و رسیدگی به اوضاع منطقه دارد. او که حالا به زنی پخته و با تجربه تبدیل شده پس از مدتها خودش را راضی میکند که با خواستگاری که بارها به سراغش آمده و جواب رد شنیده و از دوستان دوران کودکی علی است ازدواج کند.
0 نظر