نویسنده : هایده حسینزاده «شاهین صلاحی، جوانی که در اینجا بستری میباشد تقاضای دیدار شما را دارد.» تلگراف آنقدر صریح و روشن بود که هر گونه شک و شبههای را از بین میبرد. چقدر عجیب بود، مانند بازگشت روحی از دنیایی دیگر. مگر ممکن بود؟ پاک غافلگیر شده بود. پس از سالها انتظار و بعد از عمری که بیهوده گذشت، حالا ناشناسی در را میکوبد و کاغذی به دستت میدهد تا تو را به گذشتههای دور بازگرداند. برای یک لحظه فکر کرد شاید یک شوخی بینمک از طرف دوستی باشد که قصد خندیدن و سر به سر گذاشتن داشته است. ولی مهر زیر نامه تأکید می کرد که این تلگراف از طرف بیمارستانی در اهواز مخابره شده و خبر از واقعیتی دردناکتر میداد.
0 نظر