نویسنده : پائولو کوئیلو ترجمه : حسین نعیمی این رمان داستان زندگی سانتیاگو است. چوپانی که همه زندگیاش سفر کردن در کنار گوسفندانش است. او تا سن ۱۶ سالگی در صومعه آموزش میدید و پدر و مادرش علاقه داشتند تا او یک کشیش شود. کسی که مایه غرور سربلندی آنان شود. اما سانتیاگو از بچگی آروزی دیدن دنیا را داشت. آرزوی کشف کائنات و در نهایت آروزی شناخت خدا را داشت. سرانجام سانتیاگو تصمیم میگیرد که کشیش شدن را رها کند و با خریدن چند گوسفند به همه جا سفر کند...
0 نظر