نویسنده : پروین اعتصامی با مقدمه : ملکالشعرای بهار مست و هشیار محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: می باید تو را تا خانه قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
0 نظر