نویسنده : سارا ملانسکی ترجمه : الهام فیاضی با سینگر روز بسیار بدی را پشت سر گذاشته: بهترین دوستش، هارپر، او را رها کرده و بکا هیچ دوستی ندارد و تنها مانده است. در همین وقت جعبهای با پست از راه میرسد. فکر میکنید چهچیزی داخل جعبه باشد؟ یک دستبند با یادداشتی مرموز که از بکا میخواهد یک آرزو بکنند. بکا دستبند را به دست میبندد (خب چرا که نه؟) و آرزو میکند یک عالمه دوست و رفیق داشته باشد. جادو عمل میکند! حالا باید ببینیم ایا این دقیقا همان چیزی بود که بکا میخواست؟ نکند این جادو طلسم باشد؟
0 نظر