صفحه اصلی دسته بندی 0 سبد ورود/ثبت نام

1 روز در موزه (شمیز،رقعی،قطره)

کد شناسه :130348
  • عنوان کالا :
    1 روز در موزه (شمیز،رقعی،قطره)
  • شابک :
    9786223080654
  • ناشر :
  • مولف :
  • مترجم :
  • نوبت چاپ :
    1
  • سال چاپ :
    1402
  • قطع :
    رقعی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد کل صفحات :
    198
  • وزن :
    173
  • درباره کتاب :
    موزه، که نامش را از عبادتگاه الهه‌های یونانی هنر و صنعت الهام گرفته‌ایم، مکانی است برای عموم، برای پیر و خُرد و جوان، برای چابک و کند، برای بیمار و صحتمند. جایی‌ست که می‌تواند آثاری زیر آسمان باز، روی بتن، در دل سنگ، فرش، خاک یا آب داشته باشد. می‌شود در آن بسیار آرام قدم زد، پا تند کرد، خیره ماند، لبخند زد یا خسته شد. می‌شود مسواک‌نزده، گشنه و تشنه در آن به جلو و عقب تاب خورد یا جلوِ هوس لمس‌کردن را گرفت. می‌شود در آن با بی‌شمار اشیای بی‌جان عکس گرفت و حتی یک‌بار هم عکس‌ها را نگاه نکرد. ژان‌میشل ریب و آثارش، مانند همین موزه‌ی کتاب، شگفت‌آور، تکان‌دهنده و پرشورند. این چند صفحه فرصتی‌ست در قطار، مترو یا اتوبوس، روی مبل راحتی یا زیر کرسی، در اداره یا مدرسه و دانشگاه، تا با شخصیت‌های او در موزه‌اش هم‌قدم شویم.
  • قيمت :
    1,500,000 ریال
موجود نیست

نویسنده : ژان میشل ریب ترجمه : پریسا رشیدی موریس پدر، رولاند مادر، ژول پسر، لیزت عمه یا خاله و روزین دوستشان، در موزه راه می‌روند. مشخص است که گم‌ شده‌اند. روزین کیفی که از فروشگاه موزه خریده است را در دست دارد. ژول کاغذ لوله‌شده‌ای را که از فروشگاه گرفته زیر بغلش گرفته است. پدر: رامبراند ب ۱۲ یا شاید هم س ۱۲، ولی توی رامبرانده، این رو مطمئنم. پسر: بهت می‌گم توی ولاسکِسه، پیداش می‌کنیم بابا. ولاسکِس پ ۹، زیرزمین طبقه‌ی چهارم. پدر: ژول، باور کن اگه تو ولاسکس پارک کرده بودیم، یادم می‌موند. ولاسکس اسم بیمه‌مونه. هانری ولاسکس، که سالی پنج هزار یورو ازم می‌دوشه که آخرش خسارت هیچی رو بهم نده. پس اگه ماشین توی هانری ولاسکس بود اینجا ثبت می‌شد. با انگشت اشاره ضربه‌ای به پیشانی‌اش می‌زند. روزین: من این تصویر رو کاملاً یادمه که روی یه تابلو نوشته شده بود: «جای خالی در دلاکروآ». مادر: نه، روزین، دلاکروآ پر بود. پوسَن پر بود و وقتی دیدیم که رنوآر برای مشترک‌های دائمه حتی به موریس گفتم: «حالا می‌بینی، با شانسی که ما داریم، از پیکاسو سر درمی‌آریم.» پدر: (عصبی) خیلی‌خب، تو پارکینگ پیکاسو نرفتیم که! مادر: چه بهتر، خودت خوب می‌دونی من از این یارو متنفرم!

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر